...
مانی جون مامان ٥ شنبه مامانیت اینا رفتم البته ما که واسه بدرقه نرفتیم فرودگاه آخه ٥ صبح رفتن و بابات بردشون
ظهر هم رفتیم خونهءمامانیم و سه چرخهءتو رو هم بردیم و تا شب تو بالکن بازی کردی و آتوسا و مهبد هم دوچرخه هاشون رو آوردن و سه تایی پدر منو در آوردین
هیچ چی هم نخوردی
شب بابات اومد دنبالمون و اومدیم خونه
شام برات سیب زمینی سرخ کردم و مرغ با آبغوره و تو هم همشو ریختی رو فرش و بدون شام خوابیدی
امروز رفتیم بالا و با عمه هات آش پشت پا درست کردیم و تو امیر مهدی هم کلی بازی کردین
باید اعتراف کنم وقتی بدون بابات میریم بالا من راحت ترم چون بابات هی میگه مانی کجا رفت برو ببین و من هی باید پاشم حسابی خسته میشم
ناهار هم نخوردی و الان ١٠٠ سی سی شیر خوردی و خوابیدی
این روزا جز بازی کردن و آب خوردن دیگه هیچ کاری نمیکنی
نمیدونم با چی زنده ای مامان
خیلی دوست دارم و با این کارات داری داغونم میکنی